تدارک جشن تولد دوستانه
از بس تو این روزا رفتیم کارخونه که همکارام و دوستام توقع دارن که برایت جشن تولد بگیرم تا بیان خونمون و برایت کادو بیارن و یه دلی از عزا در بیارن و کلی بزنن و... پس 13/6/90 قرار شد که خاله نسترن و خاله تبسم بیان خونمون تا برای من یه لباس خوشگل ببرن و بعد خودم اونو بدوزم راستش هنوز هیچ کاری برای تولدت نکردم و حسابی هم دودل هستم ولی دلم و زدم به دریا و دارم تدارکش رو می بینم باید بگم که من پارچه لباسم رو عید خریده بودم و هنوز وقت نکده بودم برم سراغش و از اون موقع تا حالا تو هی میری و از کشو درش میاری و می پیچی دور خودت و کلی باهاش بازی میکنی و خلاصه پارچم شده یه اسباب بازی برای تو و فکر کنم قبل ا...
نویسنده :
افسانه مامان رها سادات
15:14